به گزارش وارک نیوز، معلمی به عنوان شغل انبیا و نشان دهنده اوج انسانیت است.
یک فرد باید برای تعلیم و تربیت هر چه که خود آموخته در طبق اخلاص گذاشته و به دیگران بیاموزد؛ این خود نشان دهنده از خودگذشتگی است.
در این میان هستند افرادی که کیلومترها راه را طی می کنند تا علم و دانش را بی ریا به فرزندان زحمت کش ترین قشر جامعه یعنی عشایر بیاموزند.
آری معلمان عشایری را باید جز معدود افرادی دانست که برای آموختن و یاد دادن ساعت ها می پیمایند و روزها از خانواده هایشان دور هستند.
در طول راه بارها اتفاق افتاده که معلمان عشایری ما دچار حادثه و سانحه شده و مشکلات زیادی را پشت سر می گذارند.
شاید تصورش هم دشوار باشد اما بارها دیده ام که یک معلم عشایری چگونه خارج از وظیفه خود به دانش آموزان و خانواده هایشان کمک می کند.
بگذریم! چند ماه پیش بود با تعدادی از دوستانمان برای بازدید از منطقه عشایری کول چپ راهی شدیم.
در همان ابتدای راه بود که یکی از معلمان منطقه با ما همراه شد تا به محل خدمت خود برود.
جالب بود که علاوه بر توشه خود چند بسته همراهش بود.
کنجکاو شدیم و از وی پرسیدیم اینها چه هستند که سختی راه را برای آوردنشان تحمل می کنید؟
ابتدا از پاسخ دادن طفره رفت اما به اصرار ما گفت: اغلب اوقات چیزها و امکاناتی مثل لباس، کیف، کفش، قلم، خودکار، کتاب و دفتری که دانش آموزان و حتی خانواده هایشان کم دارند بنا به علاقه خود از شهر تهیه می کنم و برای آنها می آورم.
از وی پرسیدم شما که وظیفه ات فقط درس دادن است؟
کمی ناراحت شد اما پاسخ جالبی داد و گفت: ما معلمان عشایری با عشایر و فرزندانشان آنچنان عجین شده ایم که آنها را جزیی از خانواده مان می دانیم و با علاقه شخصی خودمان کمبود و کاستی های که دارند برایشان تهیه و به منطقه می آوریم.
پس از پیمودن مسیر سخت و کوهستانی و گذشت چند ساعت به یکی از نقاط جمعیتی عشایر رسیدیم.
باورش هم سخت بود که فردی چند ساعت را برای درس دادن به دانش آموزانش بی ریا طی کند و در محیطی دشوار و با کمترین امکانات در جهت پیشرفت نسل تازه این مرز و بوم گام بر دارد.
وقتی به منطقه رسیدیم، دل کوه توجه همه ما رو به خود جلب کرد.
یک تخته سیاه و یک قالی در آنجا خودنمایی می کرد!
آری آنجا مدرسه سیار کودکان عشایر منطقه بود.
سادگی، سکوت، فقدان امکانات اما امید آنچنان در آنجا خودنمایی می کرد که انگار زیباترین صحنه و مدرسه ایران برای معلم عزیز و دانش آموزانش بود.
به محض رسیدن کودکان کوچک، دانش آموزان و حتی خانواده های آن استقبال گرمی از آقای معلم انجام دادند.
گویی که یکی از اعضای خانوادشان دوباره به آغوش خانواده بازگشته.
حس دلتنگی بین آقای معلم و عشایر منطقه زیبا بود حسی از جنس سادگی، امید و معرفت…
پس از چند ساعت و استقبال گرم عشایر منطقه گروه ما برای بازگشت راهی شد، اما آقای معلم در جمع دانش آموزانش ماند…
آری یک معلم عشایری علاوه بر اینکه معلم بودن را به معنی کامل برای دانش آموزانش معنا میکند، یک دوست همراه و رفیق خوب برای جامعه عشایر است.
قدر سرمایه های این مرز و بوم را بدانیم…
یادداشت از علی عبداله زاده/روزنامه نگار
دیدگاه ها (0)