به گزارش وارک نیوز، فتحالله شفیعزاده را بسیاری به خاطر فعالیت پزشکی وی در طول ۳۷ سال گذشته و عدهای دیگر به خاطر تألیف کتب و سرودن شعرهایش میشناسند.
وی که در آذر سال ۱۳۲۹ در شهرستان خرمآباد و در محله گرداب سنگی به دنیا آمده هماکنون نیز ضمن طبابت به عنوان پزشک متخصص اطفال،در حال تهیه کتابهایی درباره فرهنگ و هنر لرستان است.
آنچه در زیر میخوانید بخشی از گفتگوی خودمانی خبرنگار دو هفتهنامه تمدن مرکزی با دکتر فتحالله شفیعزاده است:
از دوران کودکی و نوجوانی خود بگویید؟
پس از گذراندن دوره ابتدایی در دبستان ۱۵ بهمن، دوره دبیرستان خود را در مدرسه پهلوی سابق و امام خمینی فعلی و همچنین امیرکبیر در رشته تجربی گذراندم و سال ۴۸ موفق شدم دیپلم خود را بگیرم و سپس با شرکت در کنکور سراسری موفق به حضور در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شدم.
سال ۵۵ پس از گذراندن دوره عمومی پزشکی عازم خدمت سربازی شدهم و در این راستا ۱۶ ماه در شهرستان بدره استان ایلام بهعنوان پزشک خدمت کردم و سپس حدود ۸ ماه نیز در ازنا به خدمت پرداختم.
پس از اتمام دوره سربازی در سال ۵۷ در دوره تکمیلی تخصصی اطفال در دانشگاه شهید بهشتی پذیرفته شده و سال ۶۰ این دوره را به پایان رساندم و بار دیگر به خرمآباد برگشتم و تا امروز در کسوت پزشک اطفال در خدمت همشهریان عزیز خرمآبادی هستم.
چگونه شد به شعر و ادبیات روی آوردید؟
علاقه من به شعر و ادبیات مربوط میشود به دوران دبیرستان چنانکه در آن سالها با کمک دبیران ادبیاتم همچون زندهیاد مولوی و داریوش جباری که دانش آموزان را به سمت شعر و ادبیات سوق میدادند روزبهروز علاقه من نیز به شعر و ادبیات بیشتر میشد.
در آن سالها برای مطالعه بیشتر درزمینهٔ شعر و ادبیات مطالعات غیردرسی خو را زیاد کردم و از کتابفروشی مجلسی و باقری که از کتاب فروشهای قدیم خرمآباد محسوب میشوند کتابهایی در این باب خریداری میکردم و همواره از خواندن کتاب مولوی، حافظ، سعدی و عطار لذت میبردم.
چه زمانی برای اولین باز شعر سرودید؟
حوالی سالهای ۴۲ و ۴۳ بود که اولین شعر خود را در قالب غزل سرودم و آن را به معلم خود آقای زریان نشان دادم که او من را به سرودن شعر تشویق و ترغیب کرد و آن شعر این بود:
دیگر خبری از دل حیران شدهام نیست
دیگر شرری به چشم گریان شدهام نیست
رفتند همه خاطرهها چون غم پاییز
بر غم باغ دلم چون دل تنها شدهام نیست
سرودن شعر نو را چه زمانی آغاز کردید؟
در دوره سیکل دوم یا همان دوره دبیرستان بود که با راهنماییهای مرحوم ایرج کاظمی که اخیراً به رحمت ایزدی رفتند به سرودن شعرنو روی آورده و سبک نیمایی را شروع کردم.
در آن زمان اولین عمل پیوند قلب در دنیا توسط پروفسور بارنارد شکل گرفت که من اولین شعر نو خود را برای وی سرودم.
در طول سالیان پس از دبیرستان همواره علاقهام به شعر و هنر بیشتر و بیشتر شد و همیشه در کنار طبابت شعر را نیز با خود به همراه داشتم.
اولین مجموعه شعر چاپشده شما کدام است؟
سال ۷۶ بود که اولین مجموعه شعری خود را تحت عنوان « آوای کوه گشت لرستان» در چاپخانه افلاک خرمآباد به چاپ رساندم که این مجموعه شعر در وصف طبیعت و زیباییهای استان لرستان است.
پیش حوزه شعر چه کتابی به چاپ رسانده بودید؟
با آغاز فعالیت دانشگاه علوم پزشکی لرستان در سال ۱۳۷۰ بهعنوان اولین معاون پژوهشی این دانشگاه مشغول به کار شدم و در آن زمان بود که کتابی در زمینه طب کودکان به چاپ رساندم و سپس چند شماره فصلنامه علمی پژوهشی دانشگاه را نیز به چاپ رسانیدم.
از دیگر اقدامات پژوهشی خود بگویید؟
سال ۸۱ کتاب گیاهان دارویی لرستان را به چاپ برسانم که باعث شد دانشگاه علوم پزشکی لرستان بهوسیله این کتاب ارتقاء درجه پیدا کند و من از این بابت بسیار خرسندم اما در ادامه متأسفانه به دلایلی تجدید چاپ این کتاب میسر نشد و لذا در نظر دارم در آینده نزدیک بار دیگر آن را تجدید چاپ کنم.
از سال ۷۳ تا ۸۵ یعنی به مدت ۱۷ سال مسئولیت هیئت پزشکی ورزشی لرستان را نیز عهدهدار بودم که در این مدت گاهنامه “پرو” را به چاپ رساندم همچنین ورزش لرستان از نگاه پیشکسوتان را نیز به چاپ رساندهام که میتوان از آن بهعنوان آخرین کتابم یاد کرد.
چهکار جدیدی در دست تهیه دارید؟
در حال حاضر دو کتاب در دست نوشتار دارم که یکی تحت عنوان “یاد ایام” با مضمون نگاهی به خرمآباد قدیم و شرایط این شهر از سال ۱۳۲۰ تا کنون است که در آن به عنوان فردی که در این سالها حضورداشته و اتفاقات مختلف را رصد کرده است به زوایای و مسائل مختلف خرمآباد نگاهی داشته و در این بین سعی کردهام با استفاده از عکسهای قدیمی به معرفی مشاهیر این شهر بپردازم.
کار دیگری که در دست چاپ دارم مربوط به یادمان رضاسقایی است که با توجه به احساسی که نسبت به این بزرگمرد عرصه فرهنگ و هنر لرستان دارم سعی کردم آن را با تمام وجود به پایان برسانند.
این کتاب که به یاد یکی از آثار زندهیاد رضا سقایی “آسمون بی آساره” نام دارد طی یکی دو ماه آینده منتشر خواهد شد.
حال و روز فرهیختگان و مشاهیر لرستان امروز را چگونه میبیید؟
امروزه کمتر به فرهنگ مداران و اهالی فرهنگ در لرستان بها داده میشود و شاهد آن هستیم که مفاخر و فرهیختگان فرهنگ و ادب این دیار مورد بیمهری و کمتوجهی قرار گرفتهاند و چه خوب است
قدر آیینه بدانیم چو هست
نه در آن دم که افتاد و شکست
چرا چنین نگاهی به فرهیختگانمان داریم؟
متأسفانه در جامعه ما وقتی کسی را از دست میدهیم شروع به گریه و زاری و برگزاری یادمانها برای او میکنیم و چقدر خوب است که این کارها را در زمان حیات مفاخر مشاهیر و بزرگانمان انجام دهیم و از آنها با حضور و وجود خودشان تجلیل کنیم.
اینگونه رفتارها که امروز شاهد آن هستیم به دور از شأن جامعه فرهنگی و اسلامی ما است و لذا باید برای ارج نهادن به جایگاه مفاخر و فرهیختگان فرهنگ و ادب و حوزههای مختلف این دیار تلاش شود.
در گذشته با وجود کمبود امکانات مشاهیر زیادی از لرستان نام در تاریخ ثبت کردند، اگر امکانات امروزی در اختیار نسل قبل بود چه اتفاقی ممکن بود شاهد باشیم؟
در آن زمان وسایل و امکانات امروزی وجود نداشت و بدون شک اگر چند دهه قبل شاهد وجود امکانات فعلی بودیم بزرگانی چون مرحوم حمید ایزدپناه به مراتب بیشتر و بیشتر میتوانستند آثار و استعداد بزرگ خود را به دنیا نشان داده و علم وهنر خود را نمایان سازند چنانکه به یاد دارم مرحوم ایزدپناه نقل میکرد برای فهمیدن یک مطلب مجبور بود به شهری دیگر سفر کرده و با مراجعه به کتابخانه ان شهرکتابی را مطالعه کند تا بتواند در مورد یک موضوع تحقیقات خود را به پایان برساند اما امروزه در کوتاهترین زمان و با استفاده از اطلاعات بیشماری که در اختیار هر فرد قرار دارد میتوان در کوتاهترین زمان ممکن به سؤالات پاسخ داد.
امروزه اشتیاق و نگاه نسل جوان به فرهنگ وهنر را چگونه میبینید؟
متأسفانه امروز شاهد آن هستیم که گرایش جامعه به سمت ادب فرهنگ و عرفان کمتر شده و اشتیاق کمتری در جوانان نسبت به این مسائل وجود دارد که البته آنها در این زمینه مقصر نیستند چراکه زمینه برای آنها فراهم نشده است لذا باید تلاش شود که جامعه بیشتر به سمت کتابخوانی و یادگیری فرهنگ و ادب پیش رود.
از این مسائل بگذریم، کمی از خاطرههای ماندگار خود در دوران کاری خود بگویید؟
در طول حدود ۳۶ سالی که بهصورت شبانهروز در عرصه پزشکی فعالیت میکنم خاطرات تلخ و شیرین زیادی برایم به وجود آمده است اما یکی از خاطرات شیرینی که همواره در خاطرم مانده مربوط به دوران سربازی در شهر بدره استان ایلام است.
سال ۵۵ بود که یک زن باردار را برای انجام زایمان پیش من آوردند و در حالی که من اصلاً تخصصی در بحث زایمان داشتم با توجه به شرایط آن زمان مجبور شدم به زایمان وی کنم.
آن روز شرایط زایمان بهسختی پیش میرفت و نشانههای خوبی از روند زایمان نمیدیدم اما نهایتاً به یاری خدا توانستم مادر و فرزند را نجات دهم تا این موضوع یکی از شیرینترین خاطرات ای باشد که در ذهنم برجای مانده است.
خاطرات بسیار زیاد دیگری در ذهن دارم اما یکی دیگر از آنها که همواره در ذهنم بر جای مانده مربوط به دوران جنگ میشود، چنان که وقتی در جبهه حضور داشتم علیرغم این که بسیار مایل بودم به بیماران مختلفی از جمله بیماران ارتوپدی و افرادی که نیاز به جراحی دارند کمک کنم به خاطر تخصصی که در این زمینه نداشتم نتوانستم به آنها کمک کنم و این در حالی بود که مشتاقانه مایل به کمک بودم و از آن پس همواره با خود میگویم ای کاش میتوانستم کمک بیشتری در آن ایام داشته باشم.
از دیدن افرادی که روزگاری آنها را در نوزادی مداوا کردهاید چه حسی میگیرید؟
امروز وقتی میبینم روزگاری افرادی که نوزاد بودهاند را توانستهام مداوا کندم و امروز این افراد در حوزههای مختلف به موفقیت دست یافتهاند بسیار خرسند میشوم و بابت کارهایی که انجام دادم افتخار میکنم.
سخن پایانی دکتر شفیعزاده با خوانندگان این گفتوگو چیست؟
در پایان امیدوارم شرایطی فراهم شود که قدر فرهیختگان و بزرگان علم و ادب خود را تا زمانی که در بینمان هستند بدانیم نه اینکه در فقدان آنها به فکرشان باشیم و امیدوارم این فلسفه در جامعه نهادینه شود چراکه این مقوله برای دلگرمی آیندگان نیز بسیار اهمیت دارد.
دیدگاه ها (0)